منوی اصلی


نویسندگان


لینک دوستان

به کلاس دوم خوش آمدید (بابایی جونم)

لحظه لحظه مهر (مامان جون)

میوه ممنوعه (بابایی جونم)

ردیابی ماشین

حمل هوایی ماینر از چین

لیزر دوچرخه

هد اپ یسپلی کیلومتر روی شیشه

جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان آرزو کن و آدرس arezuyeaye.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 3955
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Flying Icon

آرشیو ماهانه


پیوند های روزانه


لوگوی ما

فرشته ی زندگی


لوگوی دوستان


بر چسب ها




سه شنبه 18 شهريور 1398

 

سلام 

به وبلاگ من خوش اومدین

من آیه قرونه ای هستم و امسال میرم کلاس اول! 

هر روز به من سر بزنین!



:: برچسب‌ها: آیه قرونه ای,

نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 19:42



جمعه 4 خرداد 1397

 آیا شما گروه اکسو را می شناسید؟ من طرفدار این گروه هستم 



نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 9:46



شروع دوباره

جمعه 4 خرداد 1397

 یادم می آید وقتی این وبلاگ را به نمایش گذاشتم 7 سالم بود آن موقع ها دوست داشتم دایم ایموجی بگذارم و به زیبایی وبلاگم بپردازم که البته هنوز هم برایم مهم است به هر حال من در این مدت با مدرسه و کار های دیگر درگیر بودم و اصلا سری به وبلاگم نزدم ولی از الان پست گذاشتن برای شما دوستان را دوباره شروع می کنم منتظر نظر هاتون هستم 

 



نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 8:48



دو شنبه 24 آبان 1395

 

 

 

سلام من و وبلاگم کسانی که به وبلاگ من سر میزنند و نظر میدهند را دوست داریم 



نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 20:33



دو شنبه 24 آبان 1395

سلام من همان آیه کوچولوی 7 ساله هستم ولی دیگر بزرگ شده ام. وقتی این نوشته را دیده ام اینجوری شدم



نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 20:27



زیبا ترین شب سال

دو شنبه 24 آبان 1395

آن شب اولین سالگرد تولد مرسا بود مرسا خیلی کوچولو بود برای همین اصلا برایش مهم نبود و دایم گریه می کرد اما ما به جای مرسا خوشحال بودیم. من کمی فکر کردم چون قرار بود برای هدیه

مرسا تصمیم بگیرم تا پدر زود هدیه را بخرد . من به مرسا نگاهی کردم ، مرسا در حال گریه کردن انگشتش را میمکید آن وقت فهمیدم مرسا چه می خواهد بعد فوری به پدرم زنگ زدم پدرم خندید

ولی هدیه را خرید موقع باز کردن هدیه ها شد مرسا همینجور گریه میکرد اما نوبت به هدیه ی ما که رسید آرام شد و خندید چون هدیه ی ما شیشه شیر بود



نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 20:8



قصه های من (1)

سه شنبه 20 بهمن 1394

این قصه ها رو خودم نوشتم. بعضیاشو توی کانون و بعضیا رو تو زنگ آفرینشهای ادبی که تو خونه با باباجون کار میکنم: 

خروسی که فکر می کرد پادشاه است

 

یک خروس بود که به خاطر تاج بالای سرش فکر می کرد پادشاه است.

خیلی هم ظالم و زورگو بود. او همیشه سر این که کی پادشاه است با شیر دعوا داشت. شیر می­گفت: من پادشاه هستم چون از  همه قوی تر هستم.

 خروس می گفت من پادشاه هستم چون تاج روی سرم دارم.

  یک روز خروس خواست ازدواج کند.

 او زیر باران قدم می­زد که چشمش به خانم مرغه افتاد و از او خواستگاری کرد.

 اما خانم مرغه خواستگاری او را رد کرد.  خروس دلیل این کار را پرسید. خانم مرغه گفت: چون تو خیلی زورگو و ظالم هستی.

خروس کمی فکر کرد و به خانم مرغه قول داد که دیگر فکر نکند که پادشاه است.

 و عروسی آنها خیلی با شکوه برگزار شد.



نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 8:6



جمعه 19 تير 1394

من کلماتی از انگلیسی مثل hay  - by - baby - god - easy - yellow - pink - green - cat -    من  این کلمات را از   انگلیسی  می دانم  

 



نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 8:10



جمعه 19 تير 1394

 



نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 7:59



دو شنبه 21 ارديبهشت 1394

                       قبل از خواب



نوشته شده توسط آیه قرونه ای در ساعت 21:20



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره



به وبلاگ من خوش آمدید


مطالب پیشین

شروع دوباره
زیبا ترین شب سال
قصه های من (1)
نقاشی
جمله نویسی های امروز من
جشن شکوفه ها




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by arezuyeaye
This Template By Theme-Designer.Com